اشعار

اشعار

اشعار

اشعار

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

بی وفا حالا که ما افتاده ایم از پا چرا ؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان تو ام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا ؟

وه که با این عمر های کوته بی اعتبار

این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟

شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا؟


نظرات 1 + ارسال نظر
یاسمین پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:23 ب.ظ http://zyz.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد